صعود و پرواز از بام ایران نوشته محسن لطفی

به نام خداوندگار انسان و طبیعت 
 مدت زیادی بود رویاش تو سرم بود.  قبلا روش پرواز کرده بودم اما کوه نوردی و پرواز بحثش متفاوت بود 
وقتی که بخای پیاده لوازمتو حمل کنی و ببری بالا و از 5600 تیکاف کنی شرایط خیلی با موقعی که تو یه سایت استاندارد هستی فرق میکنه هم از نظر بدنی بسیار خسته ای هم شرایط هوا خیلی پیچیدست و هم ارتفاع زده هستی و هر لحظه ممکنه تصمیم اشتباه بگیری که قابل جبران نیست 
داشتن یه بال امن و سبک و با سرعت بالا میتونه بهت کمک کنه تا شرایط رو تا حد زیادی به نفع خودت تغییر بدی 
همیشه هوا رو چک میکردم و منتظر یه روز مناسب میگشتم تا این که تصمیم گرفتم جمعه 5/5/1403 این پروژه رو استارت بزنم 
 
چند روزقبل از استارت پروژه شروع کردیم به شناسایی محل لند و تیکاف و همچنین نوشتن یه خط زمانی که تمام برنامه ریزی ها طبق اون جلو بره. از جمله یال انتخابی برای صعود وعده های غذایی و ساعت خوابیدن و بیدار شدن و مکمل ها و ساپلیمنت ها و حرکات مخصوص افزایش تمرکز  
 
با دو سه تا از دوستان خلبانم مطرح کردم که دو تاشون قبول کردن ولی یکیشون لحظه آخر دچار مشکل شد و در نهایت من محسن لطفی و سعید مرادی در قالب یه تیم دو نفره چهارشنبه 6 بعد از ظهر به سمت بام ایران حرکت کردیم 
 
بعد از رسیدن به رینه در خانه کوهنوردی رینه مستقر شدیم و کوله ها را با دقت چیدیم و لوازم مورد نیاز رو برداشتیم که آماده صعود باشیم(کمبود هر کدوم از لوازم میتونست از کیفیت پروژه بکاهه و نتیجه رو تغییر بده)
پنجشنبه صبح ساعت 7 صعود آغاز شد و طی زمان 3 ساعت به بارگاه سوم در ارتفاع 4200 رسیدیم از اونجایی که همه چی هماهنگ شده بود با محبوبه خانم یکی از مربیان حرفه ای سنگ نوردی ایران آشنا شدیم که برامون یه غذای بسیار خوشمزه برامون درست کرد(من و سعید احساس میکردیم داریم تو خونه خودمون ناهار میخوریم)
طبق برنامه ریزی تا غروب تو بارگاه چرخیدیم تا هم سرگرم باشیم و هم هم هوا بشیم و هم بیشتر خسته بشیم تا این که چادر رو برپا کردیم و لوازما رو دوباره بررسی کردیم و مواد مورد نیاز رو تهیه کردیم و راس ساعت 7/30 خوابیدیم
 
ساعت 1 طبق برنامه ما زمان صعود بود چون میبایست ساعت 8 رو قله باشیم و بر اساس پیشبینی وضع هوا بعد از اون تایم باد زیاد میشد و احتمال تیکاف نکردن و دست خالی برگشتن ما رو زیاد میکرد
پس به سمت قله راه افتادیم و با ریتم منظم قدم برمیداشتیم و تنفس ها رو با قدم ها همسو کرده بودیم
ما برای هر 300 متر 50 دقیقه تخمین زده بودیم که تو ارتفاعات بالاتر این زمان بیشتر میشد و به ازای هر ساعت صعود ده دقیقه استراحت در نظر گرفته بودیم.. تمامی پیشبینی ها و برنامه ریزی ها درست پیش رفت و ما راس ساعت 7/30 بغل تپه گوگردی ها واقع در ارتفاع حدود 5450 متر آماده تیکاف شدیم(چون روی قله جایی برای تیکاف وجود نداره)
یه یخچال طبیعی با ران وی عالی(runway) و شیب ملایم اونجا بود که همه نیاز های ما رو برای تیکاف براورده میکرد
از قبل از اون کوهنوردا گاهی از کوله های سنگین ما تعجب میکردند ولی وقتی که اونجا رو محل تیکاف دیدن که چه چیزایی داره از کوله های ما بیرون میاد چشماشون گرد و پر از تعجب و ذوق شده بود
دائم از ما سوال میکردن که چجوری میخای بری ؟
خطر نداره؟
کجا فرود میاید؟
چجوری فرود میاید؟
منم با خودت ببر
که البته برای ما کاملا طبیعی بود و انتظارو داشتیم
خب آخه خیلی حس بدیه که تو مجبور باشی 8 ساعت مسیری که اومدی رو برگردی پایین و یه نفر جلوی چشمت پرواز کنه و نیم ساعته برگرده
بعد از دابل چک کردن همدیگه و آماده شدن طی تصمیم قبلی من اول تیکاف کردم و وارد پرواز شدم و بلافاصله بعد از من سعید هم زد بیرون
به محض این که تیکاف کردم و پاهام از زمین جدا شد تمامی حس های بد از جمله ارتفاع زدگی خستگی و سرما از تنم خارج شد و به چنان لذتی رسیدم که انگار اولین باره دارم پرواز میکنم
این خوشحالی و لذت وقتی که دیدم ساعت 7.30 صبح ترمال هست و میتونم باز ارتفاع بگیرم چند برابر شد.. در عرض چند دقیقه به ارتفاع حدودا صد متر بالای قله رسیدم
صحنه خیلی جذابی بود این که بتونی از نزدیک کاسه بالای قله دماوند رو با یه ویوی عالی ببینی... اما این خوشحالی زیاد طول نکشید...
احساس کردم که یجای کار میلنگه 
تقریبا سر جام وایساده بودم و حرکتی نداشتم دستامو دادم بالا که بتونم پیشروی داشته باشم و خودمو به یال جنوبی برسونم و لند کنم اما حالا دیگه داشتم دنده عقب هم میرفتم
در عرض 5ثانیه تمام وجودم پر از استرس شد 
همینطور که دنده عقب به وسط قله نزدیک میشدم خطر هم به من نزدیک میشد
سرعت همینطور زیاد شد و طبق جی پی اس سرعت من به 104 کیلومتر هم رسید و من با اختلاف 5متر از پشت قله تو روتور افتادم و دیگه وارد یال شمالی شدم
نمیدونم شانس بود یا مهارت بود ولی از اون وضعیت تونستم خودمو نجات بدم و با بالای روستای ناندل رسیدم 
با یه بدن خسته و پر از ادرنالین و در عین حال پر از استرس توی دشت شمالی دماوند میچرخیدم
نکته خیلی جالب اینجاست که تو اون ساعت اول صبح وارد یه ترمال 3.5متر بر /انیه شدم و با مینی وینگ شروع کردم به چرخیدن.. این که با همچین شرایطی بتونی ارتفاع بگیری یکی از عجایب دیگه بود که من تو این پرواز باهاش روبرو شدم...
از اون بالا دشت رو آنالیز کردم برای لند
یه جاده خاکی دیدم که در انتهاش یه گنبد زرد بود 
احساس کردم که میتونه محل کمپ یال شمالی باشه و دیدم چند تا ماشین کنارش پارک کردن
خیالم راحت شد و شروع به کم کردن ارتفاع کرم تا این که وقتی نزدیک شدم متوجه شدم چادر ستاره ای هستش و تعدادی افرودر اونجا کمپ کردن
دیگه برام مهم نبود و فقط همین که اونا اونجا بودن برام دلگرمی بود
تو این فاصله با سعید نتونستم صحبت کنم و بسییم انتن نمیداد.. فقط بهش گفته بودم که من افتادم اینور و خودتو یجوری نجات بده...
تو همین حسین سعید صداش از بیسیم اومد و متوجه شدم که اون هم همین اتفاق براش افتاده و اومده یال شمالی 
مشخصات محل لند رو بهش دادم و اونم اومد جایی که من بودم
وقتی فرود اومدیم تیم آفرودر خیلی استقبال کردن و کلی ازمون پذیرایی کردن و کلی انرژی خوب بهمون دادن
و فقط ما خودمون میدونستیم که حسی که تجربه کردیم رو هیچوقت نمیتونیم با کلمات انتقال بدیم
بعد از این که یه مقدار باهاشون نشستیم و کلی لطف به ما داشتن ما رو تا سر جاده رینه رسوندن و بقیه راه رو خودمون رفتیم تا خانه کوهنوردی رینه
و برنامه ما با کللی و تجربه های جدید و خاطرات خوب به پایان رسید

عكس منتخب من از روي كاسه قله دماوند

Image

کلیپ صعود و پرواز آقای محسن لطفی از قله دماوند

Flight detail mohsen lotfi · 26.7.2024 · 9.21 km

Image